جدول جو
جدول جو

معنی طرف گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

طرف گرفتن(خوَرْ / خُرْ سَ گَ دی دَ)
کنایه از حمایت کردن باشد. (برهان) (غیاث اللغات). جانب داری کردن:
وقت است که تابند رخ از جانب آتش
گیرند خلایق طرف ابروی آن را.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
نگرفته ز انصاف تو در معرکۀ لاف
شادی طرف شادی و غم جانب غم را.
محمد عرفی.
، گوشه نشینی. (برهان) (غیاث اللغات) ، سرحدگیری. (برهان)
لغت نامه دهخدا
طرف گرفتن(خوَرْ / خُرْ سَ گَ تَ)
مرادف طرف بستن از چیزی:
در ته سایۀ زلفی ننشینم هرگز
هیچ طرفی دلم از طرف کلاهی نگرفت.
علیقلی بیگ خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طرف گرفتن
حمایت کردن، گوشه گرفتن، سر حد داری کردن، طرف بستن از چیزی
تصویری از طرف گرفتن
تصویر طرف گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
طرف گرفتن((~. گِ رِ تَ))
جانبداری کردن، گوشه گرفتن، سرحدداری کردن، سود بردن از چیزی
تصویری از طرف گرفتن
تصویر طرف گرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرو گرفتن
تصویر گرو گرفتن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن
کنایه از محاصره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض گرفتن
تصویر قرض گرفتن
وام دادن، عاریه دادن، قرض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درز گرفتن
تصویر درز گرفتن
دوختن درز جامه، کنایه از کوتاه کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
یاد گرفتن، آموختن، گرفتن، تصرف کردن
برداشتن، احاطه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب گرفتن
تصویر ضرب گرفتن
در موسیقی نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو گرفتن
تصویر فرو گرفتن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض گرفتن
تصویر قرض گرفتن
قرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرا گرفتن
تصویر کرا گرفتن
کرایه کردن: (بصواب آن نزدیکتر که مزدور چند حاضر م آرم و ستور بسیار کرا گیرم. ) (کلیله. مصحح مینوی)
فرهنگ لغت هوشیار
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
تصرف و احاطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عیب گرفتن خرده گرفتن: بروی بهانه می جستند که از زبان وی چیزی بهانه گیرند و بروی گرفت گیرند که بدان سبب او را ملزم گردانند. کسی گرفت نگیرد حدیث مستان را نهان کشیده چو منصور را بدار عبث. (محمد قلی سلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو گرفتن
تصویر گرو گرفتن
چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورک گرفتن
تصویر ورک گرفتن
بتور انداختن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
با تردستی طاسها را طوری انداختن که خالهای مورد نظر بیاید گرفته زدن کعبتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره گرفتن
تصویر طیره گرفتن
خشم گرفتن غضبناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلا گرفتن در زر گرفتن مطلا کردن بزر گرفتن: دندان را طلا گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف یافتن
تصویر طرف یافتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب گرفتن
تصویر ضرب گرفتن
تنبک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرا گرفتن
تصویر پرا گرفتن
فرا گرفتن: (ردن ردنا پراگرفت) (منتهی الاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درز گرفتن
تصویر درز گرفتن
دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکف گرفتن
تصویر بکف گرفتن
بدست گرفتن، تصرف کردن، بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطر گرفتن
تصویر بطر گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
مغرور شدن، سرمست شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درز گرفتن
تصویر درز گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
دوختن شکاف جامه، کوتاه کردن سخن برای جلوگیری از فاش شدن رازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرف یافتن
تصویر طرف یافتن
((طَ رْ. تَ))
طرف بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلا گرفتن
تصویر طلا گرفتن
((~. گِ تَ))
زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیره گرفتن
تصویر طیره گرفتن
((~. گِ تَ))
غضبناک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره